اولین حقوقی که گرفتم برای تدریس خصوصی زبان بود.۵۰ تومن.۱۶ سالم بود. باهمون پول ترم جدید کلاس زبانم رو رفتم. اون موقع ترمای آخر بودم و شهریه ها هم که همینطور میرفت بالا. درواقع این ۵۰ تومن فقط یه کمک خرج بود برا ثبت نام. اما بهرحال. لذت بخش بود

دومین حقوقی که گرفتم از میناکاری بود، یک سال پیش، پس انداز کردم. میخواستم تابستون سال بعد یعنی همین امسال ساز یاد بگیرم. که نظرم عوض شد و بهمراه باقی پس اندازهام از پول توجیبی و عیدی و اینا داره خرج زیبایی میشه???? اینم حال میده

سومین حقوقم که از همین میناکاری اما بشکل رسمی تر بود، باز پس انداز شد برای همون زیبایی ولی باهاش جشن هم گرفتم و با نازنین پیتزا خوردیم مهمون من. که خیلی چسبید

دیگه حقوق ها یا جمع میشد برا "زیبایی" یا نهایتا یه چند تومنیش خرج چیبس و سینما و اینجور چیزا بود که درواقع با پول توجیبی قاطی میشد. و حسی نداشت برام

امااااااا امروز رفتم کفش م. همون ساق بلندی که دوست دارم. بوت. صد تومن بانک بهم هدیه داد،۴۵ تومن هم از عرق جبین گذاشتم روش و کفشه رو م. اینیکی بینهایت بهم حال داد و چسبید. اصن یه جور دیگه است. با دسترنج خودم، برای خودم، چیزی که دوسش دارم رو م. خب من عاشق پوشاکم، بخصوص کفش و روسری اینو میدونی. بهترین حس وقتی بود که توی مغازه کفشارو دیدم و قیمت روشو خوندم گفتم مامان گرونه ۱۵۰، مامان گفت بخر بره پولارو جمع بکنی برا چیکار، خرج کن حالشو ببر. و خرج کردم و خدایی حالشو دارم میکنم

 

بچه که بودم، وقتی برام کفش میگرفتند، تمام اون روز و گاهی حتی فردای اون روز، توی خونه با اون کفشا راه میرفتم و بهیچ وجه حاضر نبودم درشون بیارم. یادش بخیر. چققققدر ذوق میکردم. انگار هنوزم ذوق میکنم. منتها رنگ و لعابش فرق میکنه. اون موقع ها بخاطر پاپیون قرمز، یا دوسانت پاشنه کوچولو بود، حالا بخاطر ۵۰ تومنش که از عریق جبین اومده و انتخاب صفر تاصدش که با خودمه

ای روزگار

کفشای قشنگی اند :)


استاد عشقم امروز جلسه اخر کلاسش بود. گفت برای ترم دیگه کلاس برنداشتم. گفت تا یک سال میخوام بشینم کنج عزلت نظریه پردازی کنم. همه خندیدیم. اما من میگم واقعی گفت، واقعا میخواد نظریه پردازی کنه. گفتم استاد مثه ترم هفتی ها با ما هم بیاین تا ترم هفت ترمای دیگه رو کلاس نگیرید. گفت میدونم تا الانم یه پرونده برام تشکیل دادن

امروز از انسان متعالی گفت. تعالی انسان در چیه؟ گفتم نهایتش اینه که مفیدباشیم برا جامعه و خودمون. گفت اره. ولی اخر بحث گفت ولی یه تعالی هست که برای همه هست، ولی ولش کن نمیگم. نگفت. اون چیه؟

حرفاشو نمیتونم برا همه و همه جا تعریف کنم ولی بذار اینیکی رو تعریف کنم. یه بچه داره دوسال و چند ماه. زنش هم بارداره هشت ماهه. گفت من از دبیرستان همه میدونن قسم جلاله ام این بود، به جون چارتا بچم. حالا زنم میگه تو ته تقاری منو حساب نکردی یعنی چی؟ یعنی پنج تا بچه. فکر نکنم بیشتر از اینم بشه بدش بیاد. دیگه دلایل و اهداف و برنامه هاش بماند که قصه سر دراز دارد

میدونی، بنظرم تکلیفش با خیلی چیزا روشنه. خیلی چیزای اساسی براش ثابت شده و دیگه میدونه موضعش کجا و چطوریه. با اینکه خیلی منعطفه و هر نقدی رو بی طرفانه میشنوه و پاسخ میده و فکر میکنه. هی فکر میکنم چقققدر دوست دارم اینجوری باشم. که یه چیزایی رو بدونم، بدونم که میخوام با فلان مسئله چیکار کنم که هدفم براش چیه که دقیقا برنامه چیه که میخوام چجوری مدیریتش کنم. نگفتم تکلیفش با همه چی، گفتم با خیلی چیزای اساسی. بی منطق نیستم که بگم نعوذ بالله خداست.

اول کلاس خواست درس بده گفت خیلی خسته اید نصفتون هم نیومدن، من خسته نیستم ولی اینجوری افسرده میشم. شما بگین چیکار کنیم همون کارو کنیم. درس رو بیخیال شد و فقط چند صفحه اسلاید. الان امتحان ترمش از ده دوازده صفحه اسلاید پاور پوینته ولی عین خیالش نیست و ماهم عین خیالمون نیست. خیلی چیزا یاد داده که تو کتابای تعریف شده ی دانشگاه نیست. اول شروع کرد یه چیزایی رو تعریف کنه مام اروم گوش میدادیم که بالاخره داد من رفت هوا، ذوق کرد و اومد جلو گفت اخ من همش فامیلی شمارو یادم میره. گفتم. گفت اون هفته نبودین نه؟ گفتم نه. گفت چیزی نشد بحثی نکردیم. اسم منو یادش نیست ولی یادش میمونه که همش دادم رو در میاره ????

تعالی انسان؟

تیکه انداختن کار مشاور نیست. اگه میخوای مشاور بشی تیکه ننداز. از الان تمرین کن

اگه بازی نمیکنی و با بچه ها همبازی نیستی بدرد مشاوره نمیخوری

برای مشاوره ازدواج حق نداری به کسی بگی که بدرد زندگی نمیخوره

تو هیچی نیستی

تو سطل آشغال مردمی ولی حواست باشه آشغال تحویل مردم ندی

تو هیچی نمیدونی

تعالی انسان؟

موقع خداحافظی گفت، برید بگردید ببینید انسان چیه، انسان اونچیزی نیست که ما فکر میکنیم، دنبال این باشید که بفهمید انسان چیه

نمیگم اون انسانه و من و تو نیستیم، میگم اون خوب میدونه که دنبال چیه

حسرت میخورم. حتی یکم ترسیدم. که نکنه تعالی من اینی که فکر میکنم نیست. اصن من چی فکر میکنم مگه؟ نکنه هیچوقت حتی به اون تعالی نزدیک هم نشم؟ میترسم. باز شک کردم به همه چیز به انتخابم به رویاهام به ارزوهوم به هدفام به تلاشام به احساسم به موقعیتم به همه اونچه بدست اوردم و دنبال بدست اوردنشم.

میگه اگه تعادل باشه حرکتی نمیشه، هوش هم پیشرفت نمیکنه به تعالی هم نمیرسی. میگه باید بی تعادلی باشه که بری دنبال تعادل و هوشت زیاد بشه.الان این ترس و حسرت و شکی که دارم بی تعادلیه. که خیلی همراهمه که خیلی تکرار میشه. انگار باید مدام به خودم اثبات کنم مدام جلو و جلوتر برم و بگم دیدی میشه دیدی درست اومدی. ولی هربار با شدت بیشتر شک کنم که نکنه اشتباهه و باز برم جلو که ببینم اشتباهه یا درست. الانم باید برم جلو. باید این آزمونایی که از بچه ها باید بگیرم رو بگیرم و ببینم میتونم یا نه ببینم هنوز به هیجان میام یا نه ببینم اشتباهه یا درست

خواستم یادم بمونه که اول ترم دیگه بهش پیام بدم ببینم کدوم دانشگاه کلاس داره، چون گفت فقط یه دانشگاه یه کلاس برداشتم، که خودمو هرهفته برسونم اون دانشگاه و اون کلاس، اما پشیپون شدم. باید دل کندن و ازدست دادن رو یاد بگیرم. قرار نیست همه آدمای خوب رو کنار خودم نگه دارم. قرار نیست همه چیز رو تا بینهایت داشته باشمو همین طور قرار نیست هر آدم خوبی رو که دیدم بخوام که مثه اون آدم همونشکلی خوب باشم.وگرنه من باید هم فیلسوف بشم هم عارف بشم هم مشاور بشم هم نقاش بشم هم موزیسین بشم هم قهرمان ورزشی بشم هم هنرمند مینا بشم  و و و 

خدابهمرات استاد عشقم. خدا میدونه که چه کردی با من تو این یه ترم????


فرهاد: خسته ام، یکم اینجا بیفتم
گلی: معلومه که خسته ای دیوونه هه
فرهاد: می ارزید


من عاشقم تو عاشقی همه عاشقن. ولی همه عشق رو برای زندگی انتخاب نمیکنیم. دیوونه هه عشق رو برای کل زندگیش انتخاب کرده بود. تمام زندگیش رو عاشق بود فقط. فقط عاشق بود. من عشق رو برای کل زندگیم انتخاب نمیکنم. جرئتشو ندارم شجاعتشو ندارم هرچی اصن شاید دلشو ندارم. بهرحال عشقه که مارو انتخاب میکنه. کم پیدا میشه ادمی که اونم عشق رو انتخاب کنه
من عشقو انتخاب نکردم. ولی شاید بهتر بود که میکردم. الان اینجوری من نه زندگی کردم نه عشقو انتخاب کردم. الان من هنوز عاشقم ولی همش نگاهمو ازش یدم. نگاهمو یدم، دستامو یدم، دلمو یدم، عقلمو یدم. خواستم اول عشقو قایمش کنم، ولی نشد، چون نشد، همه چیز غیر از عشقو قایم کردم که چشم و دل هیچکدوم به عشق نیفته. کاش انتخابش میکردم برا کل زندگیم. الان اگه برگردم به اون روزی که انتخابش نکردم، بازم انتخابش نمیکنم. کم پیش میاد پی حرف دلم برم. نه اینکه اصلا پیش نیاد، کم پیش میاد، پیش اومده چند بار، مثه وقتایی که میرفتم صاحب عشقو ببینم با اینکه میدونستم شب تا صبحش باید بیدار بمونم و اشکامو پاک کنم. اونجا پی حرف دلم بودم. اشکامم پاک نمیکردم. یه جای دیگه هم پی حرف دلم رفتم. بعد از اینکه عشقو انتخاب نکردم، اون اول که انتخاب نکردم، قبل اینکه هرچی از تو بود رو دور بریزم، پی دلم رفتم و هرچی از تو بود رو بوسیدم و روی چشمام گذاشتم. فکر کنم این آخرین باری بود که پی دلم رفتم.
دیوونه هه که میگه خسته ام، با من که میگم خسته ام، این خستگی ها یه دنیا فاصله داره. دیوونه هه همه دنیاش خسته است جز دلش، چون همیشه پی دلش بوده، چون عشقو برا زندگیش انتخاب کرد. من که میگم خسته ام، یعنی دلم خسته است چون پی دلم نرفتم، چون عشقو برا زندگیم انتخاب نکردم. کدوم ما خوشبخت تریم؟! دلم میخواد دیوونه هه خوشبخت تر باشه، ولی پی دلم نمیرم. من باید خوشبخت تر باشم، اصن براهمین بود که عشقو انتخاب نکردم.

 

حس و فکرم بعد دیدن فیلم، دستمو به طرف قلم کشوند، اونم عاشقانه

خواستم توضیح بدم که نوشته از زبان منه یا کی؟! اما ولش کن. چرا اصن بخوام توضیح بدم به کسی. بیخیال هرجور دلت میخواد فکر کن


از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه

انی رایت دهرا من هجرک القیامه

دارم من از فراقش در دیده صد علامت

لیست دموع عینی هذا لنا العلامه

هر چند کآزمودم از وی نبود سودم

من جرب المجرب حلت به الندامه

پرسیدم از طبیبی احوال دوست گفتا

فی بعدها عذاب فی قربها السلامه

گفتم ملامت آید گر گرد دوست گردم

و الله ما راینا حبا بلا ملامه

حافظ چو طالب آمد جامی به جان شیرین

حتی یذوق منه کاسا من الکرامه

 

شاعر حافظ، آهنگ نامه، خواننده محسن نامجو 


اینجوری نمیشه

باید هرجور شده بزنم بیرون از این خونه

نمیشه

دیوونه میشم اینجوری

فیلما بدترش میکنن

مینا و کار بدترش میکنه

اینستا تابیدن بدترش میکنه

اهنگ گوش دادن بدترش میکنه

حتی نوشتن بدترش میکنه

باید هرجور شده برم بیرون برم جایی که کسی حرف بزنه و اونقدر جذاب حرف بزنه که محوش بشم و چیزی بدتر نشه

دارم یه چیزیو انگار ازدست میدم که نمیدونم

نباید منو خونه نگه دارید نباید من نباید فکرم انقدر خلوت باشه که هرجا دلش خواست بره من نباید بیکار باشم نباید اینجوری یه چیزی هست که باید از دست بره که میدونم چیه ولی نمیدونم چطوری

آدما مریض میشن اگر برم بیرون از حونه. اگه کسی باردار باشه جی.کاش رانندگی بلد بودم.وایسا ببینم دوچرخه.هوا خیلی خیلی سرده.لعنت بهش.انقدر نمیدونم چیکار کنم که گریم گرفته.لعنت به من به مغزم به حافظه به ناهشیار و هشیار، به خاطره، به گذشته، به دل به عقل به دست به قلم به رنگ به چشم به نگاه به پاییز و زمستون به شالگردن بنفش و کفش ساق بلندم به آیینه به درخت خرما کنار ساحل نقاشی شده روی کاشی دیوار به هرچی که ازبین نمیره به هرچی که میخواد ازدست بره به هرچی که باید ازدست بره به هرچی ترس و ترس و ترس و ترس

من به طرز وحشتباری میترسم میترسم میترسم میترسم میترسم میترسم میترسم میترسم میترسم میترسم میترسم میترسم میترسم میترسم میترسم میترسم میترسم

 


مِی چی تو چیشامه که ای همه خیسه ؟ مِی چی تو چیشاته اشکُم وُی نَمیسه ؟ هم خار بیابون هم ابر باهاره رودخونه خوشکه با ایکه میباره کفتر رو بوم رفتی از پیشُم، رفت بستی زخمُمه خون از پُی چیشُم رفت خون از پای چیشُم رفت رفتی یه دفعه ای پَسین شُو خون خورشید گردنت بود شب شد هزارون ستاره دکمه پیرهنت بود دم رفتنت گریه کِردی یِی پرنده تو گولوم مُرد دم رفتنت گریه کردم تا تورِ آب با خودش برد یه زخمی که از تن خودُم تو تن تو بود یه اشکی که اومدنش رفتن تو بود یه خونی که از
من دختر ساده ایم.ولی احمق نیستم.و متنفرم از اینکه احمق تصور بشم بعضی وقتا یه چیزی برام خیلی روشن و مبرهمه. بعد ممکنه یکی رو ببینم و فکر کنم که اگه براش توضیح بدم، اونم میتونه همون چیزی که برای من روشن و واضحه رو بفهمه. گاهی موفقم. ولی گاهی هم موفق نیستم و به نوعی شکست میخورم تو برداشتی که از اون آدم داشتم. چیز بدی نیست. شناختم از آدم ها و اون آدم بیشتر میشه، و این چیز خوبیه. منتها.گاهی آدم ها هیچ تلاشی برای فهم چیزی که طرف مقابلشون میگه نمیکنن.
دلم تنگه واسه همه گفت و گوهای دونفره گفت وگوهای من و نازنین. از مسخره ترین و ساده ترین و بی هدف ترین بحثا بگیر تا عمیق ترین و پرچالش ترین و داغ ترین بحثا. از صحبت درباره بازیگرای ترکی فیلمای اسپانیایی و فوتبالی که هیچوقت نفهمیدم چی به چیه، تا صحبت درباره عادلانه یا ناعادلانه بودن قوانین و نسبیت دنیا و انواع هویت های جنسی و تاثیر تبلیغات ی تلویزیون بر انتخابات. گفت و گوهای من و فرانک. خنده ها و بغض ها و سکوت ها و چرت و پرت گفتن ها و راه رفتنا و کافه
کارافرینی ارائه نشده بود اون اول و اموزش گفت بجاش بزهکاری برداریم. دیروز نگاه کردم دیدم اع کارافرینی هم ارائه شده ولی بازم بزهکاران رو برای ما گذاشتند.همینکه دیدم استادش سمانه جونه نزدیک بود به پرواز دربیام. خدای من خیلی خوشحال بودم. زیادی عاشقشم و این منو میترسونه. ولی چه کنم اخه خیلی خوووووبه. عزیزدل منه. چند روز تولدش بود بهش تبریک گفتم. استاد به این باشعوری و باهوشی کی داره اخه. ماهه ماه.خلاصه کلی خوشالم که این ترم هم باهاش کلاس دارم.
عاطفه گفت یه فیلمی اون موقع ها که دبیرستانی بوده، خیلی معروف بوده ولی خودش ندیده. اون موقع که ابادان بودیم گفت. اسمشو سرچ کردم و دیدم سه قسمت ازش ساختن. ۲۰۰۴ و ۵ و ۶ (اگر درست یادم باشه) اسمش اینه high school musical خلاصه رفتم دانلود کردم و البته عاطفه وقت نکرد که با هم ببینیم و من هر سه رو تنهایی دیدم. قششششنگ یه فیلم تینیجری بود. سومی رو پریروز دیدم. قدیمی بود و مناسب سنم نبود ولی خیلی خوب بود.
هزارساله نبودم نه؟ روزای شلوغ و سر شلوغی دارم. اما این روزا چیکار میکنم؟ ۴تا مراجع دارم که تو مرکز مشاوره دانشگاه میبینمشون. تحصیلی. تجربه عجیب و جالب و عالی ایه. هرکدوم مشکلات خاص خودشونو دارن و علاوه بر تحصیل درگیر مسائل دیگه ای هم هستن. اول خیلی گیج میشم ولی بعد که فکر میکنم و مینویسم و سوال میپرسم و کمک میگیرم همه چی برام روشن تر میشه. امیدوارم بتونم کمکشون کنم. ترم یک ارشد داره تموم میشه فقط امتحانا مونده.
اینا چیزاییه که امروز بین دوتا کلاس، بیرون توی محوطه، وقتی روی سنگ سرد نشسته بودم نوشتم. باد میومد. سردم نبود چون حسش نمیکردم. مهربان باش تو همه چیز دان نیستی قاطی نکن عجله نکن وقتی هیجان زده ای تصمیم نگیر حرف بزن کمک بگیرم؟ راه برو ورزش کن کتاب بخون قانون بذار قانونارو عوض کن اشکال نداره بترسی اشکال نداره بترسی اشکال نداره بترسی نفس عمیق بکش میوه و ابمیوه بخور ای تقویتی و ویتامین دی یادت نره تنها نمون توی جمع باش کمتر فکر کن دلت برای ندایی تنگ شده
نکنه حامله ام؟! واقعا گاهی مثه بچه ها رفتار میکنه و حرف میزنه. با خودش فکر نمیکنه تاثیر حرفش روی من چی میتونه باشه من هنوز حتی به ازدواجمم تردید دارم. اونوقت بچه؟؟ استرس امروز با هیچ استرسی در طول این ۲۴سال قابل مقایسه نیست

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

آپلود سنتر عرفان کربلا آرلیس آموزش های همگانی نگاه به زیبایی ❤بهشت من چادرمه❤